سونوی سه بعدی
گل پسر قشنگم قرار بود 12 آذر بریم برای ملاقاتت واسه سه بعدی اما پنج شنبه 2 آذر 91 که خونه مادر
جونی مراسم حلیم بود از سونوگرافی زنگ زدن و گفتن زودتر بیایین من و بابایی هم زودی آماده شدیم
اومدیم پیشت نیم ساعتی نشستیم تا نوبتمون بشه بعد از کلی انتظار نوبت ما شد با بابایی رفتیم پیش آقای
دکتر خیلی مهربون و آروم بود و هر جایی از بدنت رو نشون میداد من قربون صدقه میرفتم حتی شومبول نازت
رو هم نشونمون داد اما صداش خیلی آروم بود بابایی بعد از تموم شدن کار آقای دکتر گفت دختره یا پسره؟
آقای دکتر هم گفت ماشاله من که نشونتون دادم منم کلی خندیدم اخه حواس بابایی پیش موبایلش بود
قرار بود برهمامانش اینا رو برا مراسم بیارهبرا همین فکرش مشغول بود ولی وقتی دیدیم همه جای بدنت
سالمه خیلی شکر خدا کردیم و خوشحال شدیم خدا جونمون برامون یه هدیه بی عیب و نقص داده هنوزم
که هنوزه باورم نمیشه بعد سونوگرافی که اومدیم خونه کلی ذوق داشتم اما به کسی چیزی نگفتم هههه
اینم عکس سه بعدی شما گلم
حالا میخوام از حرکاتت بگم گل پسرم :حرکاتت ماشاله هزار ماشاله زود شروع شد از هفته 15 من
حرکات شمارو احساس میکردم و هر بار مثل نبض میزدی قربون صدقه ات میرفتم بعد الان که هفته 28
هستم تکونها و لگدهات محکم تر شده خداروشکر . تازه گل پسرم بعضی وقتها لگدهات خیلی محکمه حتی بابایی هم میتونه حسش کنه
اینم بگم دایی سعید و خاله زهرا خیلی منتظرت هستن دایی همش میگه بذار دستمو بذارم رو شکمت و
لگد بزنه اون روزم یه لگد حسابی بهش زدی خوشم اومد پسرم دمت گرم وای مامانی امروز چقد پر
حرفی میکنه آخه میدونی تا امروز که 25 دی ماه هست مام سرکار اما دیگه به سختی میام و نمیتونم
بیام گفتم بعد این که نت ندارم بنویسم اینه که حول حولکی مینویسم
تازه از شیرین کاری هات بگم که بعضی وقتها هم خودتو سفت میکنی میچسبونی به شکم مامان و مامان نمیتونه نفس بکشه اما به عشق تو بازم نفس میکشم
گل پسرم مراقب خودت باش من تو رو سپردم دست خدا جونم انشاله صحیح و سالم میگیرمش